باید بزند زیر گریه مرد بیپناهی که با
زن و فرزندش از ایران گریخته و ترکیه تا یونان را پارو زده بلکه برسد به خاک جدیدی.
به امید لرزان رویایی موهوم. بیخانمانی شبیه است به بیپدری، یتیم شدن. شبیه است به
لهله زدن برای دستی از سر مهربانی. به دختری که نیمه شب هراسان میدود در خیابانی
تاریک بدون مقصد. پسری که سرباز است و خبر میرسد عشقش عروسی کرده. بیپناه میشوی.
لحظاتی که نفس سخت بالا کشیده میشود. صدای دم دم و بازدم شنیده میشود. خلسههای بیارزشیِ
بودن. باید گریه کرد در چنین شرایطی.
No comments:
Post a Comment