پاییز علیهالسلام
است، حتی اگر تنها باشی و خلوتی تاریک و غمناک و نمناک با چند سیگار خشک چشم
انتظارت باشد. کلید را در تمام کنجهای عزلت جهان که بچرخانی، اول پاییز به مشامت
میدود و سرما بعد آدمها و قیل و قالشان. پاییز پایانی است برای هرجاییگردهای
تابستان، آغاز تنهایی است و اندوه. یادآوری مرگ است و شکوه طبیعت، آغاز حقارت تنهای
محتاج به فراموشی اندوه فراگیر هستی. تا برسد آفتابِ ابتذال و عرق و بوی گند
فاضلاب تابستان، تا برسد موسم الکی خوشمزه و فستفودی بهار و تابستان نوبت ماست،
خلوت گزیدگان تمام بهار و تابستانها. شهر ملکِ ما میشود، پارکها عرصهی عمومی هویت
ما. کنارهی اتوبانها حالا میعاد رژهی ماست در این شهر درندشت که باران بیاید و
راه برویم و در اندوه غوطهور باشیم. حالا ما فاتح جهانیم، دیگر خوشی بعید میشود،
غش غش خنده را باید برد به پستوی خانه و گذاشت تا بهار. پاییز مرگی برای همه سوغات
دارد، مردم هراسان از غم میدوند به خانههای گرمشان تا جهان بیرون بشود خانهی
ما، ما سرخوشانِ مستِ دلِ از دست داده با سرهای میان یقه و کت که آرام آرام از
گوشههای عزلتمان بیرون بخزیم، سیگار را بگیرانیم و حظ ببریم از سوگواری همهجا،
تا بمیریم پاییز را.
No comments:
Post a Comment