Saturday, March 8, 2014

22

خاکستر سیگار افتاد روی زیرپوشش. همان زیرپوشی که نیم ساعت پیش، از حمام که بیرون آمده بود، از کمد درآورده بود و برای اولین بار پوشیده بود. زیر لب فحش داد و تلاش کرد بدون اینکه گند بخورد به زیرپوش خاکستر را بردارد. نشد. بدتر گه مالیده شد به زیر پوش. سرش را که بالا کرد دید قهرمان زن فیلم شروع کرده به درآوردن لباس هایش. لجش گرفت از اینکه قسمت به این حساسی فیلم را از دست داده است. خواست فیلم را عقب بزند... که یادش افتاد کنترل دستگاه باطری تمام کرده است. مردد میان رفتن و ماندن بود که صحنه فیلم یکهویی خیلی حساس شد. آنقدر که گشاد بازی را کنار گذاشت و بلند شد تا فیلم را عقب بزند و ببیند چه شده که بانوی خوش بر و روی فیلم اینچنین رام این مردک بد قواره شده است. حین بلند شدن فراموش کرد قوطی کنسروی که به جای زیرسیگاری از آن استفاده می کرد را گذاشته روی شکمش. زیر سیگاری چپه شد روی ملحفه سفید تخت خواب. یک دایره لجن بدشکل داشت شکل می گرفت روی سفیدی این ملحفه ها. زل زده بود به این کثافت و مرور می کرد با خودش سین جیم سمیرا را، حالا شازده باید حتما روی تخت فیلم ببینه؟ سیگار هم بکشه؟ حالا مگه چطور فیلمی بوده؟ خیلی حواست پرت شده بود؟ آره؟؟؟....سر بلند کرد به تصویر، زن شروع کرده بود به پوشیدن لباس هایش. فیلم کات خورد به مرد داستان که حریصانه به زن می نگرد و انگار باز هم می خواهد. مرد دوباه زل زد به رختخوابی که گند خورده بود. به حال خودش که چقدر شبیه این گندی است که به ملحفه سفید زده.

No comments:

Post a Comment